حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

سلام....
این وبلاگ درموردحجابه....چیزی که متاسفانه توجامعه مون روز به روز داره کمرنگ و کمرنگ ترمیشه...
اما گاهی اوقات سعی می کنم یه زنگ تفریح کوچولو داشته باشیم و درمورد چیزای دیگه هم مطلب قرار میدم...


.
#همیشه_عشق_باشد_همیشه_برکت
#پروازی_ام
.
.

کلمات کلیدی

جلباب

چهارشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ
خسته شده بود ....دیگه دلش نمی خواست به اطرافش نگاه کنه ...آرزو می کرد چشمها شو ببنده و باز کنه و ببینه همه چیز عوض شده ... خسته شده بود ....از اینکه هر وقت به اطرافش نگاه می کرد چیز های ازار دهنده میدید .... خسته شده بود ....از صورتکهای نقاشی شده ای که اطرافش بودند ...از لباس هایی که بی انصافی بود اسم لباس روی اونها گذاشتن ... از خودش پرسید ..حقیقت لباس عوض شده ..یا این جماعت نمی دونن لباس چیه ...

برید ادامه ی مطلب.....

با خودش فکر کرد ...مگه لباس نباید بپو شونه ؟ زشتی هارو ...زیبایی هارو ...اما اینها که بیشتر داره نشون می ده مدام گیج و منگ به اطرافش نگاه می کرد ...احساس خفگی می کرد....نه به خاطر الودگی هوا و سرب هایی که مدام می رفت توی گلوش...نه...! آلو دگی محیطی بیشتر آزارش می داد....خو د نمایی همه جا موج میزد ...انگار بیشتر ادمها اومد بودن به رخ بکشن داشته هاشونو .... انگارهمه شون می دونستن که به دست و پاشون یک نخ نا مرئی وصل شده که مثل یک عرو سک خیمه شب بازی تکونشون می ده.....بهش می گفتن : مد..!!..باورش نمی شد همه ی این صورتک های نقاشی شده ...زنان سرزمینش باشن ....زنانی که روزی جذاب ترین زنها خطاب شده بودند...به خاطر زیبایی..اما نه زیبایی صورت و ظاهر...که زیبایی زن شرقی حجا بش بود ... در سته! ...زن شرقی به خاطر حجابش جذاب بود .....حجا ب...! انگارنسل جدید زنان سرزمینش با این حرف خیلی غریبه شدن... میگن ازادی ! حق گرفته شده شونه....دوباره فکر کرد..ولی اینها که بیشتر اسیر شدن ....وای خدا ...این جماعت نمی بینن یا. . . ! واقعا نگا ه های حریص گرگهای گرسنه رو نمی بینن... یه لحظه ساکت شد ...نگاه کرد....فقط نگاه کرد...گر گها رو دید...چقدر آروم بودن....جست و خیز نمی کردن...تیزی دندو نها و چنگا لها شونو نشون نمی دادن ....آروم بودن و خون سرد...او نها دنبال طعمه نمی دویدن ...انگار طعمه مشتا ق تر از گرگ بود به اسیر شدن ...به مصرف شدن ...طعمه خود نمایی می کرد تا اسیر بشه ..اما مدام فریاد می زد که به ازادی رسیده ...بازم فکر کرد...حقیقت آزادی عوض شده یا معنی اسارت ؟ چرا ...؟ چرا همه چیز عوض شده ؟به صورت گرگ ها خیره شد...با دقت نگا هشون کرد ...بعضی از مردان سرزمینش بودن ...هم اونهایی که توی رشادت و غیرت تو کل دنیا حرف اول رو میزدن ..هم اون هایی که با رستم و سهراب شا هنامه یکی شده بودن ... هم اونهایی که یک نسل قبل تر شون به خاطر غیرت به نامو س جلوی دشمن ایستا دن ...خون دادن ...جون دادن ... حالا چی شده که نسل جدید راحت و بی صدا می فروشه نا موسش رو به نگا ه های حریص. .. به نگا ه های تشنه... خسته شده بود....خودش هم مال همین نسل بود... به ادم هایی که مثل خودش بودن نگاه کرد...انگار نسل جدید مثل خودش توی این جما عت گم شده بودند....یک چیزی گلو شو فشار میداد...دلش می خواست داد بزنه ...می خواست همه شونو بیدار کنه.. از دور چادر سیاهی رو دید...خو شحال شد ...فکر کرد همه ی اینها یه کابوس بوده ...یه کابوس تلخ...به سمتش دوید.. به چند قدمی اش نرسیده بود که ایستاد ... نگاه کرد... چشم هاشو مالید...با ورش نمی شد ...این سیاهی چادر نبود ...ولی خیلی زیبا بود ...یاد اون جمله افتاد که می گفت : حجاب زیباست اما ...زیبایی نیستنفس نفس می زد ...باورش نمی شد ...یکی از همون صورتک ها رفته بود توی اون سیاهی ...سیاهی که مثل یه لباس بود تا چادر....این هم نپو شونده بود چیزی رو....زیبا تر کرده بود....!صورتک مثل یه تابلوی نقاشی شده از کنا رش رد شد و رفت ....بی تفاوت ...یک لحظه یاد چادر خاکی فاطمه زهرا(س) افتاد... دلش شکست ...انگار معنی چادر و چادری هم عوض شده ....مدام از خودش می پرسید ...چرا همه چیز عوض شده ؟ دلش می خوا ست همه ی اینها یک خواب باشه و هر چه زودتر بیدار بشه ...به راهش ادامه داد ...همینطور فکرمی کرد و قدم میزد... خانومی از کنارش رد شد ... پوشیده وجذاب ....امیدوار شد ...انگار هنوزم ادم هایی هستن که حرمت یاد گار فاطمه زهرا(س) رو نگه دارن ....گل از گلش شکفت ...خانوم زد روی شو نه اش و گفت: چادرت خیلی خاکی شده ....چادر خاکی ....میراث فاطمه زهرا (س)...به چا درش نگاه کرد ...انگار فراموش کرده بود توی چه زمان و مکانیه .... اینبار هم فکر کرد داره خواب می بینه ....دست کشید روی چادرش....خاک ها شو تکوند ....خانوم بهش لبخندی زد و از کنارش رد شد ....انگار دو باره جون گرفته بود ....برگشت که دوباره نگاهش کنه ....باز صو رتک هارو دید ...باز گرگ های گر سنه رو ....که ادم های مومن لا به لاشون گم شده بودن .... دو باره از خودش پرسید ...چرا امر خدا رو ندید می گیرند این آدم ها ؟....چرا حق خدا رو ضا یع می کنند؟ یاد ایه ی حجاب افتاد...سوره ی احزاب ...ایه ی 59...(و نساء المومنین یدنین علیهن من جلا بیبهن )... جلبا ب...یعنی چادر ...یعنی خدا واضع تر از این بگه: زنان مومن چادر بپوشید تا به پا ک دامنی شنا خته بشیدیعنی حجاب برتر اسلامی چادره ....یعنی هیچ چیز دیگه ای جای چادرو نمی گیره ... به مردان مومن هم گفته :چشم هاتونو فرو ببندید سوره نور.. آیه30...(وقل للمومنین یغضوامن ابصارهم)...یعنی حجاب مرد چشمشه ...پلک هاشه ... یعنی خدا واضح تر از همه چیز گفته حجا ب داشته با شید .... حجاب حق الله ....ولی مگه میشه بنده ای که حق خدا رو ضایع می کنه ...حق بنده ی خدا رو نا حق نکنه؟....درسته ...حجاب حق الله ...ولی رعایت نکر دنش میشه حق الناس و خدا از هر چی که بگذره از حق الناس ...نمی گذره.. چرا ..؟چرا می خوایم با هر چی که خدا گفته مخالفت کنیم ....داریم به کجا می رسیم ؟ مدام توی دعا هامون و شبهای قدر میگیم (اللهم عجل لولیک الفرج).....!!!ایا واقعا امادگی فرج مو لامونو داریم ؟..ایا اگه بیاد انکارش نمی کنیم ؟امام ما سرباز می خواد ...یه جور فدایی... ایا ما واقعا فدایی اش هستیم؟ امام سیصد وسیزده سرباز می خواد ...که همه شون گلچین شده های عالمند و فرمانده ... نمونه های پاکی و خوبی اند ....تا حالا با خودمون فکر کردیم که چرا امام زمانمون نمیاد؟..... تا حالا واقعا بهش فکر کردیم ؟...همه میگن امام تو غیبت کبری است ومنتظر ظهور !.... تا حالا به این نکته توجه کردین ...؟اونی که توی غیبت کبری مونده و یادش رفته منتظر ظهور باشه ما آدماییم ....!پس بیاید این غیبت چند ساله خودمون رو بشکنیم و کمک کنیم به ظهور ...سعی کنیم سرباز های خوبی بشیم و اماده باشیم ... اماده برای ظهور مولا و سرورهمه ی عاشق های ولایت ... ظهور نزدیکتر از اونیه که ما فکر میکنیم ...پس بیایید بایستیم ...برای ظهور باید ایستاد ...تمام قد...با افتخار... با اقتدار ....به امید ظهور مولای همیشه حاضرومنتظر..... اللهم عجل لولیک الفرج...
  • همنام مادر سادات

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی