حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

سلام....
این وبلاگ درموردحجابه....چیزی که متاسفانه توجامعه مون روز به روز داره کمرنگ و کمرنگ ترمیشه...
اما گاهی اوقات سعی می کنم یه زنگ تفریح کوچولو داشته باشیم و درمورد چیزای دیگه هم مطلب قرار میدم...


.
#همیشه_عشق_باشد_همیشه_برکت
#پروازی_ام
.
.

کلمات کلیدی
۳۰
مرداد
با توجه به آیه شریفه 31 سورة نور، چه چیزی برای زن زینت محسوب می‌شود و بفرمایید حکم پای کوبی کردن‌، نزد نامحرمان و محارم زن چیست‌؟ ------------------------------------------------------------------------------- 1. در تفسیر و توضیح زینت در آیة شریفة یاد شده‌، دیدگاه‌های مختلفی میان مفسّران وجود دارد: الف ـ منظور از زینت‌، مواضع زینت‌، یعنی آشکار کردن محل آن‌ها است‌; زیرا استفادة آشکار از گوشواره و دست بند، حرام نیست‌.( تفسیر المیزان‌، علامه طباطبایی‌;، ج 15، ص 111، مؤسسة اعلمی‌. ) منظور از محل زینت‌، یعنی محل زینت‌های استفاده شده‌، مانند گوش ها، گردن‌، دست ها، بازوان و مانند آن‌ها می‌باشد. ب ـ مفسّران دیگر، زینت را به معنای خود زینت آلات گرفته‌اند، البته در حالی که روی بدن قرار گرفته‌، و طبیعی است که آشکار کردن چنین زینتی‌، با آشکار کردن اندامی از بدن همراه است که زینت بر آن قرار دارد.( تفسیر نمونه‌، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 14، ص 439، دارالکتب الاسلامیة‌. ) با توجه به توضیحات ارائه شده‌، آیه در بررسی این مسئله نیست که چه چیزی برای زن زینت محسوب می‌شود، آن چه آیه بدان تصریح کرده‌، آشکار نکردن زینت به وسیلة زن‌، برای نامحرمان است‌. دربارة قسمت دوم پرسش شما، باید گفت‌: سفارش آیه شریفه به خانم ها، در رعایت عفّت و دوری از اموری است که آتش شهوت را در دل مردان شعله ور می‌سازد و ممکن است سبب انحراف آنان از جاده عفت شود; از این رو، باید آن چنان دقیق و سخت گیر باشند که حتی از رساندن صدای خلخالی که در پای دارند، به گوش مردان بیگانه خود داری نمایند. با توجه به حکمت چنین دستوری‌، به نظر می‌رسد که رعایت این مسئله در حضور محارم واجب نیست‌، بلکه شامل گروه‌هایی می‌شود که در همین آیه‌، به عنوان استثناهای آشکار کردن زینت برای زنان برشمرده شده‌اند. آن‌چه زیر عنوان پاسخ به بخش دوّم پرسش بیان شد، با این فرض بود که مراد از پایکوبی‌، رساندن صدای زینت آلات به نامحرمان به دلیل حرکات نامتعادل و شتاب‌زده به هنگام راه رفتن‌، باشد. ولی چنان‌چه منظور شما پرسشگر محترم از پایکوبی‌، رقصیدن زن باشد، باید گفت چنین عملی از موارد لهو بوده و در روایات و رساله‌های عملیه مراجع بزرگوار تقلید، از آن نهی شده است‌. پیامبراکرم‌در حدیثی می‌فرمایند: "انهاکم عن الزفن و المزمار و عن الکوبات و الکبرات‌; شما را از رقص و وسایل لهو منع می‌کنم‌."( الفروع من الکافی‌، محمد بن یعقوب الکلینی‌، ج 6، ص 432، دارالکتب الاسلامیة‌. ) در فتاوای مراجع تقلید نیز در این باره دو دیدگاه وجود دارد. برخی آن را مطلقاً حرام دانسته‌، و برخی دیگر تنها یک فرض مجاز برای آن برشمرده‌اند، که رقصیدن زن برای شوهر خود و دور از چشم دیگران است‌. نمونه‌هایی از فتاوای مزبور یادآوری می‌شود: امام خمینی‌;: بنابر احتیاط واجب‌، رقصیدن خانم‌ها در هر کجا اعم از مجلس عقد و عروسی و یا مولودی‌ها جایز نیست‌; مگر رقصیدن زن برای همسر خود."( مسایل جدید از دیدگاه علما و مراجع تقلید، محسن محمودی‌، ج 1، ص 203، انتشارات علمی و فرهنگی صاحب‌الزمان‌(عج‌). )  تبیان
  • همنام مادر سادات
۳۰
مرداد
الف ـ آیا چادر برای زن الزامی است‌؟ و اگر چادر سر نکند چه می‌شود؟ ب ـ آیا حجاب زن با چادر و مقنعة بلند کامل است‌؟ در صورت کامل بودن‌، پس چه الزامی در پوشیدن چادر می‌باشد؟ ------------------------------------------------------------------------------- الف ـ خواهر عزیز آنچه بر زن لازم است این که در برخورد با نامحرم زمینة فساد را فراهم نکند و لباسش انگشت‌نما و لباس شهرت نباشد، حال پوشش او چادر باشد یا چیز دیگر، فرقی نمی‌کند(60) بنابراین‌; هر لباسی که دارای 3 ملاک زیر باشد مصداق حجاب اسلامی است .(61) 1. تمام اعضای بدن‌، از فرق سر تا ناخن پا را بپوشاند. (به جز دستها تا مچ و گردی صورت اگر زینت نداشته باشند.) 2. تمام برجستگیهای بدن زن را بپوشاند به طوری که حجم بدن او مشخص نباشد. 3. توجه نامحرم را به خود جلب نکند و تحریک‌آمیز هم نباشد. پس با توجه به این مطالب‌; حجاب اسلامی تنها در چادر خلاصه نمی‌شود. اما به عقیده ما چادر بهترین و کاملترین نوع حجاب است‌. ب‌) همان طور که در قسمت الف به آن اشاره شد; حجاب اسلامی یا مانتوی بلند و مقنعه در صورتی کامل است که‌:مانتو برجستگیهای بدن را بپوشاند، آستین آن بقدری گشاد نباشد که بالاتر از مچ را نمایان سازد. گریبان آن به گونه‌ای نباشد که زینتها و لباسهای زیر را آشکار نماید، رنگ و مدل آن توجه نامحرمان را به خود جلب نکند، مقنعه‌ای که می‌پوشد ساتر موها، تمام گردن‌، زیر چانه و سینه او باشد. علاوه بر آن جورابهایی بپوشد که رنگ پا را نمایان نکند. و نیز کفشی هم بپوشد که رنگ و صدای آن توجه نامحرم را به خود جلب کند. لذا اگر لباسهای او خصوصیات فوق را داشته باشد مصداق حجاب اسلامی است‌.(62) پاورقی: 60- ستار هدایت خواه‌، زیور عفاف‌، پاسخ به اشکالات و شبهات بر حجاب اسلامی‌، چاپ دوم‌، انتشارات ضریح آفتاب‌، ص 255 و 256. 61- همان‌، ص 195. 62- همان‌، ص 197. تبیان
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
ازدواج کردم و به همراه همسرم از ایران رفتم آمریکا برای تحصیل. د
و من که در ایران چادری بودم، باید چادرم را بر می داشتم و با مانتو شلوار و روسری می گشتم،
اوایل برام سخت بود.
اما کم کم عادی شد
 یک روز تو اتوبوس نشسته بودم تا برم دبیرستان، دو تا خانم مسن شروع کردند بی جهت به من خندیدن و مسخره کردن.
 یادمه اون موقع هوا گرم بود و شیکاگو هم شهری هست که تابستونها خیلی گرم میشه.
برای این خانمها خیلی مسخره و مضحک بود که یه نفر در گرمای تابستان مثل من پوشیده باشه.
 در حالیکه این دو نفر مدام منو به هم نشون می دادن و قهقهه می زدن، بقیه هم نگاهشون به من بود.
ولی چیزی نمی گفتن.
یه عده هم معذب شده بودن و خودشون رو زده بودن به اون راه!  
 این خانمها به مسخره کردن من ادامه می دادند، اتفاقا در ایستگاه بعدی دو تا راهبه سوار اتوبوس بودند که حجابشان شباهت زیادی به من داشت.
 نمیدونم این خواست خدا بود که این دو نفر سوار اتوبوس بشن یا نه! هر چی که بود صدای این خانمها خفه شد! و به پچ پچ و نجوا با هم تبدیل شد.
 برام خیلی جالبه که الان دیگه اون همه کم اطلاعی بین مردم دنبا نسبت به حجاب وجود نداره و  مسلمونها این جرات و شهامت رو دارن  تا خودشون رو مطرح کنند و بتونن از اعتقاداتشون دفاع کنند.
 حالا دیگه همه جای دنیا می دونن که زن مسلمان حجاب داره و تا حدی هم فلسفه این حجاب رو میدونن.
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
یادم نمیاد چی شد چادری شدم، اما یادمه از دوازده سالگی این لباس مادرمون، حضرت زهرا (س) را به تن کردم و تا الآن که بیست و نه سالمه از اون دست نکشیدم و بهش افتخار می کنم
توی خانواده مذهبی بزرگ شدم اما یادم نمیاد برای هیچ کاری چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی اجباری،کاری را انجام داده باشم و این حجاب برتر را خودم انتخاب کردم،
 حس می کنم از همون دوران بچگی خدا می خواست هدایتم کنه که توی راه خودش با ظاهر بهتری قدم بردارم و برای همین همیشه شکرگذارشم.
 یه خاطره از چادر دارم که هیچوقت از ذهنم بیرون نرفته و اونم اینه که وقتی سوم دبیرستان بودم برای یه مجلسی به شهر دیگری رفته بودیم، وقتی می خواستیم برگردیم چادر من با لباس مهمونای دیگه اشتباهی رفته بود و من چادر نداشتم ، خیلی شب بدی بود،
البته تمام طول راه با ماشین خودمون بودیم و مشکلی نبود
من به فردای اون شب فکر می کردم که می خواستم برم مدرسه
به یکی از اقوام سپردم که بلافاصله وقتی برگشتن چادر منو هم بیارن.
غیبت هم نمی تونستم بکنم، بالاخره صبح با ناراحتی و سختی تمام رفتم مدرسه، چهره دوستانم را در راه تصور می کردم که قطعاً تعجب خواهند کرد منو اینطوری ببینن، به مدرسه که رسیدم همین هم شد و همه گفتن چی شده؟ چرا چادرتو نپوشیدی؟
منم شرمنده و شرمسار گفتم چادرم جا مونده
اون موقع ها مثل حالا چند تا  چادر نداشتیم، فقط یه چادر به اصطلاح کیفی بود که سر می کردیم و می بایست چندین سال متوالی از اون استفاده کردیم
 زنگ که خورد به محله شلوغمون فکر می کردم که مجبور بودم بدون چادر ازش رد بشم
 پشت دوستام قایم شدم تا به خونه رسیدم
 خیلی روز سختی بود، از اون روز به بعد دیگه حواسم بیشتر به چادرم بود و هرگز بدون چادر جایی نرفتم.
 توی این سالها، خیلی ها سعی کردن منو از پوشیدنش منصرف کنن اما نتونستن
 حتی روزی که با عده ای از بستگان رفته بودیم کوه و فقط من بودم که با چادر رفته بودم، به من گفتن اینجا که دیگه کسی نیست ببیندت و سخته با چادر بیای بالا، اما من با لبخندی بهشون گفتم من اینطوری راحت ترم، بعدش هم؛ خدا که هست !!!
 به اونایی که از حرف مردم که بهشون بگن امل می ترسن و چادر را مانع رشد خودشون تو جامعه می دونن، پیشنهاد می کنم یه بار امتحان کنن تا ببینن چه لذتی داره وقتی حس کنی امام زمانت (عج) اینطوری خوشحال تر میشه وقتی می بیندت و رضایت اون هم یعنی رضایت خدا و یه لبخند خدا به بنده ش می ارزه به تموم لذتهای زود گذر دنیا
 و عزت و بزرگی یه زن در حفظ عفت بیشترشه چرا که خدا زنها را مظهر جمال خودش معرفی کرده و این زیبایی امانت خداست و خیلی ظلمه که از داده های او در خلاف جهت رضایت او و برای جلب توجه ظالمانه نسبت به بنده های او استفاده کنیم
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
وضعیت حجاب زنان سوریه ناراحتش کرده بود.
نمیتوانست ببیند یک کشور اسلامی به چنین روزی افتاده باشد.
 گفت«نبـــاید بی تفاوت باشیم.»
 نامه ای انتقادی نوشت و اولش را با این آیه شروع کرد: «إنّ اللهَ لا یُغَیر ما بقومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم...»- رعد ۱۱-
 داد دست یکی از مسئولان سوری.
  زین الدین معتقد بود به هر میزان که از دستمان بر می آید باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم.

 خاطره ای از شهید زین الدین/ بایاران سپید ص۶۱
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
درست یادم نیست کی با چادر آشنا شدم شاید وقتی سه یا چهار ساله بودم و به برکت ماه محرم چادرمشکی کوچکی بر سرم نهاده شد...
 شاید هم وقتی گاهی نه به علت آگاهی که یک دختر مسلمان باید نسبت به برکات چادر داشته باشد بلکه به علت علاقه ای که به چادر داشتم سال دوم یا سوم دبستان چادری را که مادرم برایم دوخته بود بر سر نهادم(فقط گاهی...)
 شاید هم وقتی توی جشن تکلیف چادر سفیدی از طرف برادرم به من هدیه شد به سر کردم و افتخارم همین چادر بود....
 شاید وقتی با خواهرم با همین چادر به مزار شهدای گمنام میرفتم(چون خودم خواستم)
 شاید هم وقتی سال دوم راهنمایی (تقریبا زمان ورودم به سن 13 سالگی)با اطمینان تمام ،تصمیم قطعی گرفتم و چادرم را با آگاهی به سر کردم.
 شاید همین تدریجی آشنا شدنم با چادر بهترین اتفاقات زندگیم باشد
که اگر نبود اکنون به آن افتخار نمی کردم و روگرفتن را به آن اضافه نمی کردم

+دوستان اینایی‌که براتون میذارم،خاطرات چادری شدن من نیست... خاطرات آدم های مختلفیه که چادر رو انتخاب کردن
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
به هر حال کلاس چهارم و پنجم گذشت و من از پدر و مادرم خواستم چادرى نو، برایم بخرند
 و با خود عهد کردم که در مدرسه جدید از ابتداء چادر سر کنم و چنین هم کردم
و همین امر باعث جدا شدن من از دوستان سالهاى قبلى ام شد و نیز جدا شدن راه زندگى ام.
 آنها کم کم دخترانى بى قید و بند و منحرف شدند و سر راه مدرسه به هر کس و ناکسى مىخندیدند (هم از روى نادانى به عواقب کارشان و هم به علت بى خبرى از حالات و احوال درونى مردان و جوانان، و شاید به قصد لذّت نفسانى خود)
 اما من سرم را پایین انداخته، رویم را محکم مىگرفتم و به تنهایى به مدرسه مىرفتم.
 و همین چادر، مرا از گمراهى که در اثر دوستى با آنها دامنگیرم مىشد نجات داد.
البته حجابم شُل و سفت مىشد تا بعد از انقلاب، و هم اکنون (بخصوص بعد از آشنایى با حقایق) مانند یک حصار محکم بدان نیازمندم.
 در سایه آن احساس امنیت مىکنم و به قول گروهى از بانوان مؤمنه حقیقى، چادر براى ما نه تنها سنگینى نیست، بلکه با آن احساس آرامش مىکنیم اگر نگاه آلوده اى ما را تعقیب کند، با محکمتر گرفتن آن، او را از خود مىرانیم و مىفهمانیم که اجازه نامردى ندارد.
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
اینم برای یکی از دوستامون که خواسته بودن در مورد چادرهم مطلب بذارم وهمه ی کسایی که به چادرعلاقه دارن....   نه اینکه از چادر بدم می آمد ها نه! اصلا! تا جاییکه یادم می یاد هیچ وقت بی حجاب یا بدحجاب نبودم. روی روسری ام از بچگی خیلی حساسیت داشتم اما چادر ...   به نظرم دست و پاگیر می آمد می گفتم نمی تونم جمع و جورش کنم روسری یا مقنعه رو می کشه عقب و بیشتر موهام می یاد بیرون. اصلا مگه الان پوشش من چه عیبی داره و ...     البته بعضی اوقات خاص مثل وقتی می رفتیم زیارت چادر سرم بود اما برای همیشه خب نه   یادم می یاد دبیرستان مدرسه ای که ما می رفتیم تا سال قبلش چادر اجباری بود اون سال هم که ما رفتیم بهمون نگفتن الزام چادر برداشته شده مدرسه ی نمونه بود و نمی شد از خیرش گذشت اجبارا چادر سرم کردم یه مدت که گذشت متوجه شدیم دیگه الزامی نیست از اولین کسانی بودم که چادر رو برداشتم. مگه حجاب من چه عیبی داشت  خب؟   حتی اینکه  بابا غیر مستقیم موقع نگاه کردن به تلویزیون با دیدن یه دختر چادری می گفت چقدر چادر برای یک دختر وقار می یاره هم منو چادری نکرد. من که حجابم مشکل نداشت چرا باید خودم رو به دردسر می انداختم سخته جمع و جور کردنش خب تازه مردم و این آدمایی که به خاطر روسری هم به آدم می گفتند حزب اللهی که در زبان اونا معادل امل بود چی؟ حالا چادر که واجب نیست آدم به خاطرش با ملت دربیفته منم حجابم عیبی نداره خب...     خلاصه به نظرم چادر هم مثل خمس مثل نماز مثل هرچیزی  که آدم باید فقط به خاطر معشوقش انجام بده ظاهر سختی داره و حلاوتش رو تا وقتی انجام ندی نمی تونی بفهمی حتی وقتی به زور قانون و فشار خانواده ... چادر سرت کنی هم نمی فهمی باید فقط به خاطر او به قصد قربت او این کارها رو انجام بدی تا بفهمی تا حالا خودت رو از چه موهبتی محروم کردی   اما می دونید برای من از کجا شروع شد؟   خیلی ساده این اتفاق افتاد     یک اردوی سه روزه بود به مشهد مقدس ... اینقدر این مدت کم بود که آدم دلش نمی آمد به جز حرم مطهر امام رئوفش جای دیگه ای بره   از خونه که بیرون می آمدیم صاف می رفتیم حرم و از حرم صاف می آمدیم خونه و به همین دلیل من اون سه روز دائم چادر سرم بود     خب من دوست نداشتم دقیقا  جلوی در حرم چادر سرم کنم آخه آدم از لحظه ای که پاشو از در خونه به سمت حرم مقدس بیرون می زاره انگار مورد توجه امام رضاست و خب ...       --------------   برگشتیم به شهرمون   چادرم رو تا کردم و صاف گذاشتم تو کشو برای زیارت دفعه ی بعد   اولین باری که می خواستم از خونه برم بیرون آماده شده بودم داشتم از پله ها می رفتم پایین تو همین فاصله از خودم پرسیدم تو مشهد برای چی چادر سرت می کردی؟ و به خودم جواب دادم: به حرمت امام رضا   یکدفعه از خودم پرسیدم خب اینجا هم شهر امام زمانه اینجا هم مورد توجه امام زمان هستی آقا داره تو رو می بینه   چطوری می خوای بری توی خیابون وقتی امام زمان داره تو رو می بینه     رسیده بودم به در خونه   در رو باز نکردم     برگشتم تو اتاقم     چادرم رو برداشتم     و چادری شدم برای همیشه     برای همیشه به حرمت امام زمان     من عاشق چادرم هستم  اینم تاج بندگی منه برای خدا و نشونه ی حرمتی که برای آخرین حجتش دارم . و شاهدی که هر لحظه بهم یادآوری می کنه الان جلوی چشم امام زمانت هستی     بر اساس خاطره ای از خانم پ. ن.   شاید براتون جالب باشه هیچ کدوم از دوستان و آشنایان و فامیل هیچ عکس العمل سختی نشون نداند شایدم نشون داند ولی حتی اونقدر مهم نبود که الان یادم مونده باشه   شاید این از مکرهای شیطانه که آدم رو از بهترین ها محروم می کنه با تهدید و ترس از واکنش دیگران وگرنه واقعا واکنش دیگران چقدر اهمیت داره وقتی آدم به درستی کارش مطمئنه
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
محض خنده قرار گذاشتیم با بچه های کلاسمون بریم جنوب
 رفتیم همه جا جدید بود حرفها جدید بود همه مسائل در مورد ایثار و گذشت بود
 شب آخر رفتیم بیمارستان صحرایی امام حسین 
خیلی تاریک بود که رسیدیم
خوابمونم میومد ....
چیزی ندیدیم ...
 صبح شد بعد از صبحونه اومدیم بیرون خیلی ناراحت بودم که دارم برمیگردم ناخوداگاه گریه میکردم ...
چشمم خورد به نوشته بزرگ و قرمز رو دیوار خواهرم! سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت گذاشتم پس امانتدار خوبی باش
 گریه ام بند اومده بود ولی صدای نفسمو میشنیدم
 خیره خیره بهش نگاه میکردم .....
چه امانت بزرگی و چه امانتدار بی خیالی!
 اومدیم تهران با چادر رفتم خونه ....
 صبح روز بعدبا چادر رفتم مدرسه دوستام گذاشتن رو حساب جو گیری !
 ظهر اومدم خونه مامانم فقط بهم لبخند زد ...هیچی نگفت
 2شب بعد عروسی دعوت بودیم با چادر رفتم.....
 مامانم اینا خودشون چادرین ولی هیچ وقت نخواستن بهم اجبار کنن من خودم انتخاب کردم ....
 فامیلامون بیشتر تعجب کرده بودن اصلا منو اینطوری قبول نداشتن .......
 الان عادت کردن همه !
عادی شده خودم گاهی بدون چادر کوه و تپه میرم اما بعدش پشیمون میشم ....
 یاد امانتداری ام میافتم ....
 حالا دیگه مطمئنم مطمئنم از انتخابم.... 
به هیچ قیمتی ام بیخیالش نمیشم
  • همنام مادر سادات
۲۹
مرداد
به خدا قسم اگر می دانستم با هربار که خونم ریخته می شود ، بی حجابی آغوش حجاب را دربر می گیرد ، حاضر بودم هزاران هزار بار کشته شوم.
 شهید یعقوب ابراهیم نژاد
 -- -- -- -- --

 ای خواهران ، جهاد شما حجاب شماست و اثری که حجاب شما می تواند بر روی مردم بگذارد ، خون ما نمی تواند بگذارد .
 شهید محمد رضا شیخی
  • همنام مادر سادات