حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

حجاب حق من ، انتخاب من ، زندگی من

چادر عزیزم؛ تو فرم عاشقی منی.... هرکه مرا ببیند میفهمد که من عاشق حضرت مادر شده ام

سلام....
این وبلاگ درموردحجابه....چیزی که متاسفانه توجامعه مون روز به روز داره کمرنگ و کمرنگ ترمیشه...
اما گاهی اوقات سعی می کنم یه زنگ تفریح کوچولو داشته باشیم و درمورد چیزای دیگه هم مطلب قرار میدم...


.
#همیشه_عشق_باشد_همیشه_برکت
#پروازی_ام
.
.

کلمات کلیدی

۹ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۲
تیر
حواست باشد بانو. . .
اگر به مردی بیش از حد بها بدهی. . .
دیگر برای داشتنت تلاش نمی کند. . .
نگاهش سرد میشود. . .
کلامش بی روح. . .
دستانش یخ زده. . .
حرف هایش بوی دل مردگی میگیرد. . .
و اغوشش بوی هوس. . .
  • همنام مادر سادات
۱۲
تیر
یک روز گشاد مثل دامن شلواری
و یک روز تنگ مثل ساپورت
یک روز کوتاه
و یک روز بلند
یک روز وصله دارو یک روز پاره...!
و تو.....مثل یک اسباب بازی(!)
چشم دوخته ای که ببینی فردا چه چیز را برایت مد می کنند...
بی خیال زشتی و زیباییبی خیال وقاحت و وجاهت
  • همنام مادر سادات
۱۲
تیر
ارزش چادرش را زمانی فهمیدم
که راننده تاکسی…او را خانم صدا زد…!!!
و دیگری راخانومی…!!
  • همنام مادر سادات
۱۲
تیر
فدای شهیدی که پاروی نفسش گذاشت و نفسش قطع شد
 تامن و تو بتونیم امروز نفس بکشیم 
و ان شاالله پارو نفسمون بذاریم 

یادشون کنیم با گناه نکردن ، با صلوات
  • همنام مادر سادات
۱۲
تیر
خرداد سال 60 بود هر روز منتظر خبری تازه بودیم
از جبهه از عملیاتها
هر روز شاهد تشییع پیکر تعدادی از بهترین فرزندان غیور این مملکت بودیم و تنها کاری که از دست ما برمی آمد این بود که هرکجا امکان کمک به جبهه برای دختران وجود داشت حاضر شویم.
پیام شهدا را "که خواهرم چادر سیاه تو بیشتر از خون سرخ من دشمن را می ترساند "با جان و دل شنیده بودیم و سعی میکردیم این پیام را به همه ی دختران سرزمینمان برسانیم
معصومه دوست بسیار خوب و ساده ی من که در مدرسه و کلاس هم بودیم نسبت به حجاب خود تقیدی نداشت، بارها و بارها با او صحبت کردم که چادر بپوشد اما گوش نمی داد
فصل امتحانات بود ناگهان معصومه را دیدم که با رنگ پریده و صدای لرزان وارد مدرسه شد
از او سوال کردم چه اتفاقی افتاده؟
گفت الان که از میدان شهدا به سمت مدرسه می آمدم تشییع جنازه ی یک شهید بود
من هم چند قدمی خواستم در تشییع جنازه ی شهید شرکت کنم
ناگهان آقایی از میان جمعیت بیرون آمد و گفت: خواهرم چرا حجابت را رعایت نمی کنی ؟ اینها به خاطر ما و آسایش ما و دین ما مثل گل پر پر شده اند چرا این طور در خیابان ظاهر می شوید؟
 خلاصه معصومه خیلی تحت تاثیر آن آقا قرار گرفته بود
امتحانات خرداد ماه گذشت در تابستان هم خبری از هم نداشتیم
مهرماه در حیاط مدرسه منتظر آمدن دوستانم بودم که ناگهان دیدم معصومه با یک چادر مشکی و حجاب کامل وارد مدرسه شد
از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم
 او را در آغوش گرفتم و به خاطر حجابش به او تبریک گفتم و پرسیدم: چه شد هرچه ما گفتیم تو چادر نپوشیدی حالا چه اتفاقی افتاده؟
بعد از ساعتی که کنار هم بودیم بالاخره معصومه در مورد دلیل چادری شدنش صحبت کرد: یادته اون روز که امتحان داشتیم گفتم آقایی به من تذکر داد برای حجابم؟
 گفتم: بله
ادامه داد: تابستان یک روز رفته بودم مزار شهدا، همین طور که بین قبور شهدا قدم می زدم چشمم به عکس همان آقا افتاد که در ردیف اول قطعه ی سوم در قبری ارام خفته بود و به خیل شهدا پیوسته بود
گویا آن لحظه تمام وجودم را به آتش کشیدند و شرمنده تمام شهدا شدم و تصمیم گرفتم به حرمت شهدا چادر بپوشم و محافظ حجابم باشم.
امر به معروف آن شهید چه اثری بر قلب دوست من گذاشته بود
شاید آن روز که به خاطر خدا امر به معروف کرده بود نمی دانست که کلام او چقدر تاثیرگذار میشود چرا که او هم مثل همه ی شهدا خود را مکلف به این امر کرده بود نه به نتیجه.
مشتاقانه منتظر پنج شنبه و رفتن به میعادگاه بچه های حزب الله، مزار شهدا،بودم
تا با معصومه به آنجا رفتیم
نورانیت آن شهید آنقدر ما را مجذوب کرد که ساعت ها کنار مزارش نشستیم و با او حرف زدیم
سالها از آن ماجرامی گذرد و هنوز هرهفته که برای زیارت اهل قبور می رویم
خاطره شهید محمد نوربهشت ما را به کنار مزارش میکشاند و به یاد آن روزها اشکمان را جاری می کند
خواهر این شهید که سالها بعد با ایشان همکار شدم می گفت از این خاطره ها از زندگی محمد برای ما زیاد نقل میکنند
راستی معصومه کاملا مسیر زندگی اش عوض شد با یک اقای بسیار مذهبی ازدواج کرد و الان یک خانواده ی نورانی و فرزندان صالحی دارد و زندگی بسیار پربرکتی نصیب او شده است
ما آن زمان شهدا را به خاک نسپردیم بلکه به یادمان سپردیم و هنوز برای حاجات مادی و معنوی خود به آن پاکان که شاهدان ما هستند متوسل می شویم و از خداوند می خواهیم به حرمت خون پاکشان و صفای قلب و خلوصشان ما را یاری کنند که عبد خوبی برای پروردگار شویم
و ان شاء الله صاحب نفس مطمئنه
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و ممات ممات محمد و ال محمد
  • همنام مادر سادات
۰۸
تیر
چادری ها ♥ زهــــــــرایی ♥ نیستند!
اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد…
چادری ها♥ زهــــــــرایی ♥ نیستند!
اگر عدو را با سیاهی چادرشان به خاک سیاه نکشانند…
چادری ها ♥ زهــــــــرایی ♥ نیستند!
اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به عالمیان ننمایاند…
چادری ها ♥ زهـــــــــرایی♥ نیستند!
اگر منتظـــــــــر یوسف گمگشته ای نباشند…
چادری ها ♥ زهــــــــرایی ♥ نیستند!
اگر فکرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان ♥ فاطمی ♥ نباشد…

http://hejab00.blogfa.com/
  • همنام مادر سادات
۰۸
تیر
برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم
 سخت است ولی تنها 3 ماه است
چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد
 سخت است ولی  نه زیاد،
چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار
 ولی تمام اینها سخت تر از کار  تو نیست
 سخت تر از کار تو نیست که باید در تمام طول سال سر به زیر  راه بروی
و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها
 از میان بانوانی که  نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند
سالم رد شوی
از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی وقتی می  خواهی بیرون بروی یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی
زیرا  شیاطین  برایت کمین کرده اند .
از تو سخت تر نیست که در این هجوم بی مهابای  وسوسه های دلفریب و پلیدی های نا جوانمردانه باید پاک باقی بمانی.
 و خداوند مرد را قوی آفرید زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است و اگر در این آزمون ها پیروز شدی
مردی خدایی میشوی 

ازوبلاگhttp://hejab00.blogfa.com/
  • همنام مادر سادات
۰۸
تیر
داشتم کمدم رونگاه میکردم...
 رنگ های مختلف وجورواجور...
فکرمیکردم چه رنگی بپوشم...
که ی نگاهی بهش کردم ...
وگفتم: مشکی زیبای من...دوستت دارم...
  • همنام مادر سادات
۰۸
تیر
می دونی ....!
!تا نچشند ، نمیفهمند...
چادر یک تکه پارچه نیست...
چادر انتخاب خداست برای زن و انتخاب زن برای خدا

!!ازوبلاگ:http://dokhtar-chadori.blogfa.com/
  • همنام مادر سادات